سلام دوست عزيز
نمي دونم چرا اينقدر برنامه شب يلدا با شهدا برام جذاب جلوه كرد. آخه عزيز سفر كرده ي من هم سال 61 درست چنين شبهايي كه سوز و سرماي كردستان تا مغز استخوان آدميزاد را منجمد مي كرد شب تا صبح روي برفهاي منجمد شده قروه ي (بانه ) از درد و خونريزي و عطش در خود غلتيد و در حالي كه از خون او درياچه اي از خونابه درست شده بود و در آن غوطه ور بود با لب تشنه در آغوش همرزمش حسين به سوي معشوق خود پرواز كرد. حسين همرزم با وفاي برادر شهيدم محمد نيز در عمليات بدر عشق ازلي و ابدي خود را بر عشق زميني خود ترجيح داده و در حاليكه فقط 20 روز از داماديش مي گذشت به خيل شهدا پيوست جسد مطهرش مفقود شده و از او فقط پلاكي به خانواده ي داغدارش اعطا شد ياد و خاطره اين عزيزان پاكباخته گرامي باد.
بر لب آب فرات تشنه تن كشته
كه ديده ؟
خاطره ي شب شهادت محمد كه از زبان شهيد حسين برايمان روايت شده بود هميشه تداعي كننده روز عاشورا و صحراي كربلا و آب فرات و لبهاي عطشان اصحاب و انصار سيد الشهدا (ع) مي باشد.
السلام عليك يا سيد الشهدا